سرد 

روزی که سنگ تراش

تراشیدروی سنگ اسم من

 

بدان آن روزسردترین

نقطه ی جهان است،تن من

 

یک آرامش ابدی درمن

دراطراف صدای گریه وشیون

 

افسوس خوران درصف اول

زمزمه زیرلب ،دنیابی وفااست

 

ای کاش زمانی که زنده بودم

مهربان تررفتارمیکردن

 

آخرهرهفته آه وحسرت

بعدازچندماه عادت ازنیستن

 

کمرنگ ترین نقطه ی این شهر

قبریست که من درآن دفنم

 

بی آن که بدانندچندروزاست

یکسال گذشت ،خاک شده سرد

 

یکمی نزدیکان میریزند اشک

مردم هم مدام آه می کشند

 

امروزودیروزیکی است

فرداهم حق نمی آید

✍اسی بخشی زاد


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها